سرمای دل
برفی نشسته تا سرد کند آنچه در دلم شعله ور است
اما چه باک
گرمی دل را باید پاس داشت و پاکی اش را
که اگر اینگونه باشد چه باک از بدنامی
اگر بغض گلویم امان دهد فریاد بر خواهم آورد
و خواهم گفت آنچه در دل طوفان زده ام هست
کاش می شد گفت
شاید بشود ..... روزی
برفی نشسته
اما چه باک
وقتی دلی به صافی برف داری
و روزی آب خواهد شداین برف
دلم را تا آن روز گرم و صاف نگه خواهم داشت
هرچند سخت وکشنده است
شاید روزی ......... بشود گفت
0 Comments:
Post a Comment
<< Home